ژاله خون شد

 

 

 

ژاله بر سنگ افتاد، چون شد
ژاله خون شد

خون چه شد ؟ خون چه شد؟

خون جنون شد

ژاله خون کن ، خون جنون کن

سلطنت زین جنون واژگون کن

ژاله خون کن ، خون جنون کن

سلطنت زین جنون واژگون کن

ژاله بر گل نشان ، گل پران کن

بر شهیدان در این گلستان کن

نام گم نام ها جاودان کن

تا به صبح آید این شام تیره

در شب تیره آتشفشان کن

در شب تیره آتشفشان کن

دست در کن

شو خطر کن

خانه ی ظلم زیر و زبر کن

دست در کن

شو خطر کن

خانه ی ظلم زیر و زبر کن

دست های سبز تو

 

 

امروز 

غرور لاله ی سرخ نو شکفته را 

در زیر ترکه های بید 

از ریشه می زنند 

کباده ی عدل می کشند و 

دم از اندیشه می زنند 

فردا  

 به روی عشق 

با دست های سبز تو 

شهرها

دروازه می کشند 

فردا نقاب ها 

در مطبخ سکوت 

خمیازه می کشند

به یاد ندا

 

دخترم

سنت شان بود

زنده به گورت کنند

تو کشته شدی

ملتی زنده به گور می شود.

 

ببین که چه آرام سر بر بالش می گذارد

او که پول مرگ تو را گرفته

شام حلال می خورد.

 

تو فقط ایستاد ه بودی

و خوشدلانه نگاه می کردی

که به خانه ات بر گردی

اما دیگر اتاق کوچک خود را نخواهی دید دخترم

و خیل خیال های خوش آینده

بر در و دیوارش پرپر می زنند.

 

تو مثل مرغ حلالی به دام افتادی

مرغی حیران

که مضطربانه چهره ی صیادش را جستجو می کند

تو به دام افتادی

همچون خوشه ی انگوری

که لگدکوب شد

و بدل به شراب حرام می شود.

 

کیانند اینان

پنهان بر پنجره ها، بام ها

کیانند اینان در تاریکی

که با صدای پرنده ی خانگی

پارس می کنند.

 

کشتندت دخترم

کشتندت

تا یک تن کم شود

اما تو چگونه این همه تکثیر می شوی.

 

آه ندای عزیز من

گل سرخی که بر گلوی تو روییده بود

باز شد

گسترده شد

و نقشه ی ایران را در ترنم گلبرگ هایش فرو پوشانید

و اینانی که ندا داده اند

                        بلبلانند

میلیون ها تن که گرد گلی نشسته

                              و نام تو را می خوانند.

یعنی ممکن است صداشان را که برای تو آواز می خوانند نشنوی

یعنی پنجره ات را بستند که صدای پیروزی خود را هم نشنوی

ببین که چه آرام سر بر بالش می گذارد

او که صید حلال می خورد. 

 

شمس لنگرودی