دستانت را گرفتند
و دهانت را خرد کردند
به همین سادگی تمام شدی
از من نخواه که در مرگ تو غزل بنویسم
کلماتم را بشویم
آنطور که خون لبهایت را شستند
و خون لبهایت بند نمیآمد
تو را شهید نمیخوانم
تو کشتهی تاریکی هستی
کشتهی تاریکی
این شعر نیست
چشمان کوچک توست
که در تاریکی ترسیده است
در تنهایی
گریه کرده
اعتراف کرده است.
نسترن عزیزم
سلام:
در آغوش حضورت دریچه های احساسم باز می شوند
تا در سرزمینی که تازیانه در آن برابری در لغت نامه ندارد
با تو از زخم های عمیق عمیق عمیق بگویند
تویی که در دفتر سبزآبی اندیشه ات
دخترکان نازک احساس را رقصان می کشی
و من جز در افسانه ها
در نسخه های مشکوک و بی اعتبار
خبری از پرسه های پر تلواسه ی شبانه شان
نشنیده بودم...
سلامی گرم به حضور پر مهرت
همیشه قلم زیبایت لذت بخش است. و خوشحالم از اینکه هر روز پر بارتر میشود.
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصل از ایام جوانی این است
هنگام گل و باده و یاران سر مست
خوش باش دمی که زندگانی این است
نسترن بانوی عزیز
امیدوارم حالت خوب باشد
برایت آرزوی سلامت میکنم
دوستت هم دارم
بای
سلام بر خیزران عزیز
حالمان خوب است و سلامت هستیم.
زحمتی دارم برایتان:
اگر عکسی در همسایه گذاشتم گاهی اگر نظری راجع به عکس هایم بدهید خوشحال میشوم .شاید اینگونه به پیشرفتی دست یابم.
دوستتان دارم و دلم برای جواب هایی که در خیزران میدادید تنگ است به شدت.
شاد باشید.
سلام نسترن بانو
هروقت عکسی بگذاری چشم چیزکی اگر به ذهنم برسد کوتاهی نمیکنم برایت آرزوهای خوب میکنم راستش درخیزران جواب میدادم حالا وضعیت طوردیگری است دارم ترتیبی میدهم که آدمهای مشخصی اونجا کامنت بذارن اگر بتونم اینکارو بکنم حتما به کامنتها جواب میدم جواب ندادن به کامنت مثل عبورازبن کوچه ایه که بن بسته
بااحترام
خیزران عزیز
از لصف و توجهتان ممنون.
شاد باشید.
باشی...بلاگ منم اپ شده...خوشحال میشم نظر بدی
چشم حتما سر میزنم.
شاد باشید.